معنای عشق چیست؟

در فصل پنجم پادکست «قصههای ایرانی» ما به سراغ قصههای شفاهی عاشقانه رفتیم. به همین بهانه در این یادداشت من مفهوم و تعاریف «عشق» در فرهنگ و متون فارسی را برای شما گردآوری کردهام که برخی از این معانی بسیار جالب و برخی دور از ذهن به نظر میرسد. اما به هر تقدیر این معانی از عشق در متون فارسی کهن و متون جدید به کار گرفته شده است. منابع یادداشت، فرهنگنامهها و مراجع فارسی هستند.
تعریف واژه عشق
اول؛ در کتاب فرهنگ سخن «عشق» واژهای عربی دانسته شده به معنای«گرایش عاطفی شدید که معمولاً ناشی از انگیزۀ جنسی است». کلمه عشق در بیت زیر از زبان سعدی میتواند اشاره به همین معنا باشد:
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
دوم؛ «عشق» همچنین در معنای «مهر» و «علاقه» یا «دلبستگی» بسیار به چیزی یا کسی آورده شده است؛ مثل «عشق به وطن» یا «عشق به زندگی» و از این دست عبارات.
سوم؛ اشاره به «میل» و «گرایش» و «علاقه» دارد. آنجا که میگوییم: «هر جور عشقته عمل کن». یعنی هر جور که میل و علاقه توست.
چهارم؛ بیشتر در محاوره و گفتگو استفاده میشود و به معنی «خوشگذرانی» و «گردش» و «تفریح» است؛ مثلاً میگوییم: «بیا با هم بریم عشق و حال».
پنجم؛ گاهی کلمۀ «عشق» به جای «معشوق» در گفتگو به کار برده میشود. آنجا که میگوییم: «عشقِ من! چرا باز موهاتو کوتاه کردی!».
ششم؛ عشق در متون عرفانی به حالتی گفته میشود که نشان دهندۀ «محبتِ کاملِ» رهرو یا سالک به «ذات پروردگار» است به شکلی که جز او به هیچ چیز دیگر اعتنا و نظر نداشته باشد.
جامی میگوید: گاهی بر وی عشق و محبت غلبه میکرد و گاهی اُنس و گاهی خوف.
یا بخارایی نوشته: نیست ممکن در ره عشق ای پسر/ راه بردن بی دلیل و راهبر.
شاید یکی از زیباترین تعابیر در معنای عشق در زبان فارسی این باشد که عشق یعنی: «شگفتِ دوست، به حُسنِ محبوب».
بهتر است کمی به عقب برگردیم و در فرهنگ دهخدا به گسترۀ وسیعی از معانی «عشق» نگاهی بیاندازیم که تا حد زیادی ما را با تصور گذشتگان از معنای این کلمه آشنا میکند. ابتدا معنای ریشۀ عربی این کلمه را بخوانید:
عشق. [ع َ ش َ] «عشق آوردن» و «چیره گردیدن دوستی بر کسی» (از منتهی الارب). عاشق شدن (المصادر زوزنی). «نیک شگفت داشتن» (تاج المصادر بیهقی). «تعلق قلب به کسی» (از اقرب الموارد). «چسبیدن» (از منتهی الارب). «التصاق» به چیزی (از اقرب الموارد). عِشق.
گفته شده که «عشق» درگذشتن از حدّ در دوستی است و در این معنا، درگذشتن از حدّ میتواند در «پارسایی» و «زهد» باشد یا در «فسق» و «فجور».
عَشَقه چیست؟
گیاهی است که به آن لَبلاب میگویند که وقتی دور درختی میپیچد آن را خشک کند. این ویژگی لبلاب شبیه همین حالت عشق است که بر هر دلی که وارد شود صاحبش را خشک و زرد کند (از غیاث اللغات).
«عشق» بهمعنی افراط است درحُب از روی عفاف و یا فسق، و میگویند که کلمه «عشق» مشتق از «عشقه» است به معنی لَبلاب که بر درخت میپیچد و ملازم آن است (از اقرب الموارد).
عشق مرضی است از قِسمِ جنون که از دیدن صورتِ حسن پیدا میشود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقه است.
بیماری عشق
اما برویم سراغ عوارض عاشقی و آنچه که به بیماری عشق یا قسمی جنون تعبیر میشود. «عشق» میتواند «کوری حس» از «دریافت عیوب محبوب» باشد. در منتهی الارب آمده که «عشق» مرضی است وسواسی که میکِشد مردم را بهسوی خود، جهت خلط (آمیزش) و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها.
در ذخیره خوارزمشاهی آمده است که عشق بیماریی است که مردم آن را خود به خویشتن کِشد و چون محکم شد بیماری است با وسواس مانند مالیخولیا (جنون، وسواس). خود کشیدن آن به خویشتن، چنان است که مردم اندیشه همه در خوبی و پسندیدگی صورتی میبندند و امید اصل او در دل خویش محکم میکنند و قوت شهوانی به آن مدد میدهد تا محکم گردد.
صفات عشق چیست؟
در فرهنگ واژگان فارسی صفات عشق چنین است:
گران سنگ، بلنداقبال، بلندبالا دست، چابک دست، آتشدست، جوانمرد، دریادل، دلافروز، بندهنواز، گرهگشای، سختبازو، سرکش، بیپروا، بیقرار، ستمپیشه، غیور، شورانگیز، شعلهخوی، هستیسوز، جگرسوز، عالمسوز، خانهسوز، خانهپرداز، خونخوار و خونآشام از صفات اوست.
عشق در متون با کلمات و افعال باختن، سنجیدن، ورزیدن، خاستن، روئیدن و نشاندن مورد استفاده قرار میگیرد (از آنندراج).
عشق در متون و از منظر علوم مختلف معانی متعدد دارد. عشق در مباحث عرفانی، روانشناسی، فلسفه و علوم اجتماعی بسیار مورد توجه است که در یادداشتهای بعد به آن خواهم پرداخت.
* فصل پنجم پادکست قصههای ایرانی به قصههای عاشقانۀ ایرانی اختصاص دارد.